معنی مشفر | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. یگانه، بیهمتا، منحصربهفرد ۲. تنها ۳. ممتاز، برجسته

۱. بافراست، فراستمند ۲. باهوش، ذکی، باذکاوت، زیرک

۱. شاخه، منشعب ۲. مشتق، جداشده ۳. پراکنده، پخش، شاخهبهشاخه

۱. شاخهها، شعبهها، شعبات ۲. تابعها، وابستهها، توابع

خودبین، پرنخوت، خودپسند، پرافاده، خودخواه، متکبر، مستکبر، مدمغ، مغرور ≠ متواضع

۱. پراکنده، ناهمگون، نامربوط، متفرق ≠ همگون ۲. غیررسمی

متکبرشدن، متفرعن گشتن، خودستا شدن، خودبینشدن، پرمدعا شدن، گرانسر شدن

پراکنده، متفرق، پخشوپلا

پراکنده، فروریخته، متفرق، متلاشی ≠ منسجم

۱. تارومار کردن، متفرق کردن ۲. انتشار، نشر ۳. پخش کردن، شایع کردن ۴. گستردن، منتشر کردن ۵. افشاندن، نثار کردن ۶. بههمریختن، ≠ جمع کردن