معنی مشخص | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. آشکار، برجسته، روشن، مبرهن، متمایز، مسجل، معلوم، معین، ممتاز، ممیز، واضح ۲. تشخصیافته ≠ نامشخص، نامعلوم

۱. معلوم کردن، تعیین کردن، معین کردن ۲. تشخیص دادن

ویژگیها، مشخصهها

۱. معلوم شدن، آشکار شدن، روشن شدن ۲. شناخته شدن

ویژگی، خصوصیت، مختصه، وجه ممیزه

خبره، کاردان، کارشناس، ماهر ≠ غیرمتخصص

ویژگیها، مشخصهها

۱. ممتاز شدن، مشخص شدن، شاخص شدن ۲. متفاوت گشتن، جدا شدن

آشکار، روشن، مشخص، معلوم، مقرر، منصوب، نهاده ≠ نامعین

ویژگیها، خصیصهها، مشخصهها، صفات ممیزه، وجوه ممیز

۱. آشکار، پیدا، روشن، صریح، مشخص، مشهود، واضح ≠ نامعلوم ۲. برجسته، چشمگیر، مبرز، ممتاز ۳. استثنایی، طراز اول، فوقالعاده