معنی مسح کردن | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

ستایش کردن، آفرین خواندن، مدیحهسرایی کردن، تحسین کردن ≠ قدح کردن

۱. مستشدن، شرابزده شدن، سرمست کردن ۲. شیفته کردن، شیدا کردن، بیقرار کردن ۳. غفلتزده کردن، غافل کردن

صاف کردن، هموار کردن، تخت کردن ≠ ناهموار کردن

آفرین، تحسین، تکریم، تمجید، مدحت، ثنا، ستایش، مدیح، مدیحه، منقبت، نعت ≠ قدح

۱. سایش، دستمالی، لمس ۲. لمس کردن، سودن، دست مالیدن ۳. جنون، دیوانگی

هموار ساختن، مسطح کردن، تسطیح کردن، صاف کردن، همسطح کردن، تراز کردن

۱. مست کردن، نشئه کردن ۲. خمار کردن، خمارآلوده کردن

۱. تحسین کردن، ستودن ≠ نکوهیدن، نکوهش کردن ۲. ثنا گفتن، مدح کردن، تمجید کردن ≠ نکوهیدن، نکوهش کردن، قدح گفتن، هجو کردن

۱. سرخوش کردن، نشئه کردن ۲. از خودبیخود کردن ۳. مست کردن، میزده کردن ۴. شادمان کردن، پرنشاط کردن ۵. مغرور ساختن

سلاح پوشانیدن، مسلح کردن ≠ خلع سلاح کردن