معنی مستولی | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

چیره، غالب، فایق، مسلط ≠ مغلوب

مسلط ساختن، استیلا دادن، فایق کردن

استیلا یافتن، تسلط یافتن، دست یافتن، چیرهشدن، فایق آمدن، مسلط شدن

۱. مدیر اماکنمتبرکه، مدیر موقوفه ۲. سرپرست، کارگزار، متصدی ۳. سردمدار

۱. پوشیدگی ۲. پردهنشینی ۳. پاکدامنی، عفت، پارسایی

خزانهدار، خزانهدار کل، محاسب

فایق آمدن، پیروز شدن، مستولی شدن، تسلط یافتن، استیلایافتن، غلبه یافتن ≠ مغلوب شدن

۱. غالب، مستولی، مسلط ۲. حاکم، فرمانروا

پیروز، غالب، چیر، فاتح، فایق، قاهر، متسلط، متغلب، مستولی، مسلط، منتصر ≠ مقهور

۱. پیروز، پیروزمند، چیره، فاتح، فایق، قاهر، متسلط، مستولی، مسلط، منتصر ۲. بیش ≠ مغلوب

۱. پیروز، چیره، غالب، فاتح، فایز، فایز، مستولی، مسلط ۲. برتر، عالی، والا ≠ مغلوب