مستقرفرهنگ مترادف و متضاداستوار، برقرار، پابرجا، پایدار، ثابت، جایگزین، استقراریافته، جایگیر، ساکن، محکم
مستقر شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. استقرار یافتن، قرار گرفتن، جایگزین شدن، ساکن شدن، جا گرفتن ۲. پابرجا شدن، قرارگرفتن
مستقلفرهنگ مترادف و متضاد۱. آزاد، خودمختار، ناوابسته، خودگردان، خودفرمان، غیروابسته، مختار ۲. جدا ۳. جداگانه، علیحده ≠ غیرمستقل، وابسته
برپا کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. برقرار کردن، تاسیس کردن، دایر کردن ۲. مستقر کردن ۳. برگزار کردن، برپا داشتن ۴. به پا کردن