مستاصلفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیچاره، بینوا، ناتوان، درمانده، وامانده ۲. مجبور ۳. زله، لابد ۴. بدبخت، پریشانحال، شوربخت
مستاصل شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. درمانده شدن، ناتوان گشتن، بیچاره کردن ۲. بدبخت شدن، پریشان گشتن ۳. نابود شدن
مستاصل کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. درمانده کردن، ناتوان کردن، به استیصال کشاندن، عاجز کردن، بیچاره کردن ۲. نابود کردن، ریشهکن کردن
برخوردارفرهنگ مترادف و متضادبهرهمند، بهرهور، رستیخوار، کامیاب، متمتع، متنعم، محظوظ، مستفید، مستفیض، منتفع ≠ محروم