مستطیعفرهنگ مترادف و متضادبینیاز، توانگر، ثروتمند، دارا، دولتمند، غنی، مالدار، متعین، متمکن، متمول، متنعم، مستغنی، منعم ≠ نامستطیع
بغلیفرهنگ مترادف و متضاد۱. بغلدستی، پهلویی، کناری ۲. آمخته به بغل شدن ۳. شیشهشراب (کوچک و مستطیلی) ۴. نوعی قطع کتاب