10 مدخل
۱. سخت، محکم ۲. خشکمغز، متعصب، متحجر ≠ نوگرا، متجدد
انگاشته، پنداشته، قابلتصور، ممکن
۱. صوفیان، درویشان، اهل تصوف ۲. صوفیه ۳. متصوف ≠ متشرعه
انگاشته، متصور، مفروض، موهوم
۱. تجسم بخشیدن، متصور کردن ۲. جسمیت دادن
پشمینهپوش، درویش، سالک، عارف، متصوف
۱. حکیم، عارف، متصوف ۲. زاهد، عابد