معنی مسبغ | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. باعث، سبب، علت، محرک، موجب، واسطه ۲. وسیلهساز

تسبیحخوان، تسبیحگر، تسبیحکننده

۱. آینده، بعدازاین ≠ سابق ۲. آشنا، آگاه، مخبر، مقدم، وارد، واقف

آگاهشدن، باخبر شدن، اطلاع یافتن، مطلع گشتن

آگاه کردن، باخبر کردن، مطلع ساختن، اطلاع دادن

۱. وسیلهساز، مسبب ≠ سببسوز ۲. خدا، خداوند

۱. باسابقه بودن، بدسابقه بودن، پیشینه داشتن، پیشینهدار بودن، مجرم بودن ۲. آشنایی داشتن، مسبوق بودن

باعث شدن، انگیزه شدن، موجب شدن، مسبب شدن، وسیلهگشتن، وسیله شدن

۱. انگیزه، انگیزه، جهت، دلیل، سبب، عامل، مایه، مسبب، موجب، واسطه، وسیله ۲. عیب، نقیصه ۳. بیماری، عارضه

۱. خبرنگار، گزارشگر ۲. آگاه، مسبوق، مستحضر، مطلع، واقف ≠ بیخبر، ناآگاه