معنی مساکن | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

مسکنها، خانهها، منازل، منزلها

بیبضاعتها، بیچارگان، بینوایان، تهیدستان، فقیران، فقرا، مسکینان، مسکینها ≠ اغنیا، ثروتمندان

آرامبخش، آرامشبخش، تسکینده، تسکیندهنده

جا، جایگاه، خانه، ماوا، محل، مقام، مکان، منزل، نشیمن، وثاق

سکونت گزیدن، اقامت کردن، مقیم شدن، ساکنشدن، مسکن کردن، اقامت گزیدن ≠ آواره شدن، دربهدر گشتن

۱. افلاس، بیچارگی، مسکینی، درویشی، بیچیزی، بینوایی، تنگدستی، تهیدستی، فقر ≠ رفاه، توانگری ۲. عجز، درماندگی، ضعف

سکونت گزیدن، اقامت کردن، مقیم شدن، ساکنشدن، مسکن کردن، اقامت گزیدن ≠ آواره شدن، دربهدر گشتن

مسکنتبار، فقیرانه، مسکینانه

مسکنتآمیز، مسکنتآلود، توام با فقر، درویشانه، فقیرانه، مسکینانه

۱. خانه، مسکن، منزل ۲. ساختمان

۱. سکنادادن، مسکن دادن ۲. تختقاپو کردن ۳. مستقر کردن ۴. آرام کردن، فرو نشاندن، تسکین دادن