مبادرت کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. پیشی گرفتن، شتاب کردن، سبقت گرفتن ۲. اقدام کردن، دست یازیدن، مبادرت ورزیدن
مباشرت کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. نظارت کردن ۲. کارگزاری کردن، پیشکاری کردن ۳. عمل کردن، انجام دادن، ورزیدن ۴. جماع کردن، همخوابگی کردن، همآغوشی کردن
سفر کردنفرهنگ مترادف و متضادمسافرت کردن، مسافرت رفتن، سفر رفتن، کوچیدن، مهاجرت کردن، هجرت کردن ≠ مقیم شدن
سیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. حرکت، دور، دوران، گردش ≠ سکون ۲. تفرج، تماشا، سیاحت، گشت، مسافرت ۳. تتبع، مطالعه، بررسی وتفحص ۴. سلوک ۵. حرکت کردن، گردش کردن ۶. جابهجایی