معنی مساعی | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. اهتمام، تلاش، جد، جهد، سعی، کوشش ۲. سعیها، کوششها

۱. سازگار، مطلوب، مناسب، موافق ۲. معاضد، یار، یاور ۳. همبازو، همراه ≠ نامساعد

۱. مناسب شدن ۲. موافق شدن، سازگار شدن

دستگیری، غوث، کمک، مدد، مظاهرت، معاضدت، همراهی، یاری، یاوری

دستگیری کردن، کمک کردن، مدد کردن، معاضدت کردن، یاری کردن

دستگیری کردن، کمک کردن، همراهی کردن، مدد کردن، معاضدت کردن، یاری کردن

۱. پافشاری، تکاپو، جدیت، جهد، سعی، مداومت، مساعی ۲. جدی ≠ هزل، شوخی

اهتمام، اهتمام، تقلا، تکاپو، تلاش، جدیت، سعی، کوشش، مساعی

۱. اهتمام، تقلا، تلاش، جد، جهد، کوشش، مجاهده، مساعی ۲. کوشیدن، کوشش کردن، اهتمام ورزیدن ≠ اهمال ورزیدن، سستی کردن ۳. آهنگ، قصد

۱. تقلا، تکاپو، تلاش، جدیت، جهد، سعی، کوشش، مجاهدت، مساعی ۲. تیمارداری، دلبستگی، غمخواری، همتگماری

اهتمام، تقلا، تکاپو، جدیت، جهد، سعی، فعالیت، کوشش، مجاهدت، مساعی ≠ تنآسانی، تنبلی