معنی مزین | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. آراسته، پرداخته، مرتب ≠ ناآراسته ۲. تزیینشده، متحلی، برآموده ≠ نامتحلی ۳. نگارین

۱. تزئین کردن، زینت دادن، مزین ساختن ۲. آراستن، آرایش دادن

۱. آشکارکننده ۲. آشکار، روشن، هویدا، واضح ۳. روشنگر

بیانگر، بیانکننده، نشاندهنده، نشانگر

۱. باوقار، جاافتاده، سنگین، موقر ۲. استوار، محکم، پابرجا، رزین ۳. فرهیخته، خلیق ≠ جلف، سبک

بلد، شهر، ولایت

۱. تزئین کردن، زینت دادن، مزین ساختن ۲. آراستن، آرایش دادن

آراسته، مزین، زینتیافته

۱. مزین، منقش، منقوش، نقشدار ۲. دلبر، محبوب، معشوق

آراسته شدن، زینت یافتن، مزین شدن

آماده، بانظم، بسامان، جمیل، متحلی، مرتب، مزین، منتظم، منظم، نیکو