محزونفرهنگ مترادف و متضادافسرده، اندوهکش، اندوهگین، تنگدل، حزین، غمناک، غمین، گرفته، متاسف، مغموم، ملول، مهموم ≠ شاد
مغموم کردنفرهنگ مترادف و متضادغمگین کردن، اندوهناک کردن، محزون کردن، اندوهگین کردن، غمین کردن، غمزده کردن ≠ مسرور کردن، شادمان کردن
تدوینفرهنگ مترادف و متضاد۱. تالیف، تهیه، گردآوری، مدونسازی ۲. تالیف کردن، جمع کردن، گردآوری کردن، مدون ساختن