مریضفرهنگ مترادف و متضادآهمند، بستری، بیمار، دردمند، رنجور، علیل، کسل، ناتوان، ناخوش، ناسالم ≠ تندرست، سالم
مریض شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیمارشدن، ناخوش شدن ۲. تب گرفتن، تب داشتن ۳. دردمند گشتن، آهمند شدن ≠ شفا یافتن، معالجه شدن
بیماریفرهنگ مترادف و متضاددرد، دردمندی، رنجوری، عارضه، علت، علیلی، کسالت، مرض، مریضی، ناخوشی ≠ سلامت، صحت
ناخوشیفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیماری، درد، عارضه، کسالت، مرض، مریضی، نقاهت ۲. ضدیت، کدورت، نقار ۳. تلخی، مرارت، ناگواری ۴. غمگینی، ناخوشدلی، ناشادی ۵. بدمزگی ≠ خوشی، سلامت