معنی مدهوش | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. بیحال، غشکرده ۲. بیخویشتن، بیخود، بیهوش، محو ۳. حیران، شگفتزده، سرگشته، مبهوت، متحیر ۴. لایعقل

۱. حیران کردن، حیرتزده کردن ۲. مجذوب کردن

۱. بیخویشتن شدن، بیخود شدن، محو شدن ۲. بیهوش شدن، از هوش رفتن ≠ به هوش آمدن

ترسآور، دهشتآور، وحشتانگیز، وحشتزا، وحشتناک، وهمناک، هراسانگیز، هولانگیز

زهرهجبین، زیبا، ماهرخ، ماهرو، مهپیکر، مهجبین، مهرخ، مهرو، مهسا، مهسیما، مهلقا

۱. بیحال، مدهوش ۲. لایعقل، مست ۳. احمق، بیاستعداد، خرف، خرفت، کمحافظه، کندذهن، کودن، منگ ۴. بیخود، دبنگ، گیج ≠ هوشمند

۱. بیهوش، سرمست، مجذوب، مدهوش، مست ≠ بهوش ۲. بیهوده ۳. باطل، پوچ ۴. بیجهت، بیسبب، بیدلیل ۵. نامطلوب، بهدردنخور، بد، بیمصرف

۱. بیخود، شرابخواره، مدهوش، مست، سیاهمست، کچول ۲. شرابباره، دائمالخمر

۱. بیخود، بیهوش، مدهوش ۲. خراب، مست ≠ بهوش، هوشیار

۱. از بینرفتن، زدوده شدن، زایل شدن، معدوم شدن، منهدم شدن، زوال یافتن ۲. مدهوش شدن ۳. مجذوب شدن ۴. غرقه گشتن، غرق شدن