مدارا کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. نرمی کردن، ملاطفت کردن، مماشات کردن، تسامح کردن ۲. رفق کردن ۳. کنار آمدن، سازش کردن ۴. بردباری کردن، تاب آوردن
مدارافرهنگ مترادف و متضاد۱. اعتدال، تسامح، سعهصدر، مماشات، میانهروی ۲. سازش، ملایمت، رفق کردن ۳. مهربانی، نرمی ≠ قهر ۴. بردباری، تحمل
مدارفرهنگ مترادف و متضاد۱. دوایر فرضی موازی باخط استوا ۲. مسیر ۳. دور، گرد، پیرامون ۴. حیطه، پهنه ۵. مسیر فرضی حرکت انتقالیسیارات ۶. مسیر جریان (برق والکترومغناطیسی) ۷. مرکز ۸. حلقه ۹.
مماشات کردنفرهنگ مترادف و متضادمدارا کردن، سازش کردن، نرمی به خرج دادن، سازگاری کردن، مدارا کردن، همراهی کردن ≠ لجاجت ورزیدن
سر کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. آغاز کردن، آغازیدن، شروع کردن، سر دادن ۲. سپری کردن، گذراندن ۳. به سر بردن ۴. ساختن، مدارا کردن، سازش کردن، مماشات کردن ۵. زندگی کردن، روزگار گذراندن ۶. گذرا
سازش داشتنفرهنگ مترادف و متضادهماهنگبودن، توافق داشتن، سلوک کردن، مدارا کردن، سازگار بودن ≠ ناسازگار بودن
تسامحفرهنگ مترادف و متضاد۱. اهمال، تساهل، تغافل، سهلانگاری، غفلت، فروگذاری، مدارا، مسامحه، مماطله ≠ جدیت، سختکوشی ۲. سختگیری ۳. مدارا کردن، تساهل نمودن، فروگذار کردن، نرمی کردن ۴. آسان