معنی مخصل | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

ترجمه مقاله

جست‌وجوی مشابه

متصل

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. پیوسته، چسبیده، مرتبط، مسلسل، ملحق، موصول، وابسته، وصل ۲. پیدرپی،

متصل کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. وصل کردن، مرتبط کردن، چسباندن، چسبانیدن، ارتباط دادن ۲. چسباندن، پیوند دادن

متصلب

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. سخت، محکم ۲. خشکمغز، متعصب، متحجر ≠ نوگرا، متجدد

متصلف

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. لافزن، گزافهگو، خودستا ۲. چاپلوس، چربزبان

محصل

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. تلمیذ، دانشآموز، شاگرد، طلبه ≠ معلم ۲. تحصیلدار ۳. نگهبان، مامور

جست‌وجوی متن

موصول

فرهنگ مترادف و متضاد

متصل، پیوسته، چسبیده، وصل

بچهمدرسه

فرهنگ مترادف و متضاد

محصل، دانشآموز، بچهمدرسهای، دبستانی ≠ دبیرستانی، دانشجو

چسباندن

فرهنگ مترادف و متضاد

متصل کردن، وصل کردن، پیوند زدن، چسبانیدن

چسبیده

فرهنگ مترادف و متضاد

متصل، مرتبط، ملصق

مخالفت کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. خصومت ورزیدن، دشمنی کردن، ناسازگاری کردن، عناد ورزیدن، ضدیت کردن ۲. مخالفتخوانی کردن ۳. ناموافق بودن، خلافورزیدن ≠ موافقت کردن، موافق بودن ۴. ممتنع بودن ۵. ر