معنی مختلف | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

جوراجور، گوناگون، گونهگون، متعدد، متفاوت، متنوع ≠ مشابه، همگون

تخلفکننده، خلافکننده، لغزشکار، خاطی، خلافکار، قانونشکن، متخاطی ≠ درستکار

بادبهدست، خراج، گشادهباز، مسرف، ولخرج ≠ مقتصد

۱. پادزهر، پرخیده ۲. حریف، خلاف، دشمن، طاغی، عدو، مدعی، معارض، مغایر، منافی، ناجور، ناموافق، ۳. دگراندیش، اپوزیسیون ۴. نقیض، ضد، عکس ≠ موافق

اختلاف، اعراض، خصومت، خطاب، دشمنی، ستیزه، سرزنش، سرکشی، ضدیت، طغیان، عتاب، عداوت، عصیان، عناد، معاندت، نافرمانی، نقاضت ≠ موافقت

ردشدن، تایید نشدن، تصویب نشدن، مورد موافقتقرار نگرفتن

مختلف، ناجور، نامناسب، ناهمانند، ناهمگون ≠ همانند، همسان

متفاوت، مختلف، ناجور، نامساوی، ناهمگن ≠ یکسان

گوناگون، متنوع، مختلف، نوعبهنوع ≠ همگون، یکسان

۱. سوار کردن ۲. نصب کردن قطعات مختلف یک دستگاه (رادیو، تلویزیون، کامپیوتر) ۳. کنار هم چسباندن (فیلم)

الوان، جوراجور، متعدد، متفاوت، متفرق، متلون، متنوع، مختلف، ≠ مشابههمسان