محکوم شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بزهکار شناخته شدن، داد باختن، دادباخته شدن، محکوم گشتن، مقصر شناخته شدن، مغلوب شدن ≠ حاکم شدن ۲. مقهور شدن ≠ پیروز شدن ۳. مجبور شدن
محکوم کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بزهکار شناختن، خطاکار اعلام کردن، نارواشناختن ۲. مغلوب کردن، مجبور ساختن
محرومفرهنگ مترادف و متضادبیبهره، بینصیب، عاری، مایوس، معرا، ناامید، ناکام، ناکامکار، ناکامروا، ناکامیاب، نامراد، ناموفق ≠ کامیاب
بیطالعفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدبخت، بدشانس، بدطالع، بیاقبال، حرمانزده ≠ خوشطالع، اقبالمند ۲. بیبهره، بینصیب، محروم ≠ بهرهمند، بهرهور
برخوردارفرهنگ مترادف و متضادبهرهمند، بهرهور، رستیخوار، کامیاب، متمتع، متنعم، محظوظ، مستفید، مستفیض، منتفع ≠ محروم