محسوسفرهنگ مترادف و متضاد۱. آشکار، ظاهر، عیان، مرئی، مشهود، ملموس، نمایان، هویدا ۲. حسشده، احساسشده، ادراکشده ≠ نامحسوس
محبوسفرهنگ مترادف و متضاداسیر، بازداشت، بندی، توقیف، حبس، دربند، دوستاقی، زندانی، گرفتار، مسجون ≠ آزاد، رها
محبوس شدنفرهنگ مترادف و متضادحبسشدن، زندانی شدن، توقیف شدن، بازداشت شدن، بندی شدن ≠ آزاد شدن، مرخص شدن
محبوس کردنفرهنگ مترادف و متضادبازداشت کردن، توقیف کردن، حبس کردن، زندانی کردن، دربند کردن ≠ آزاد کردن، رها ساختن
چشم خوردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بهچشمآمدن، بهنظرآمدن، دیده شدن، چشمزخمخوردن، چشمزده شدن ۲. محسوس بودن، مشخص بودن
مشهودفرهنگ مترادف و متضادآشکارا، آشکار، بارز، پدیدار، پیدا، جلی، روشن، ظاهر، محسوس، مرئی، معلوم، نمایان، نمودار، واضح، هویدا ≠ ناپیدا، نامشهود