56 مدخل
آشکار، احرازشده، ثابت، متقن، محقق، مسلم، معلوم، واضح، قطعی
محرک، مشوق، برانگیزاننده
مسلمشدن، قطعی شدن، متقن شدن، به ثبوت رسیدن، ثابت شدن
مسلم ساختن، قطعی کردن، ثابت کردن
آبریز، توالت، دستشویی، مبال، مستراح
برازنده، برجسته، سرآمد، سرشناس، شاخص، فایق، فحل، ممتاز
برجستهشدن، برتر گشتن، ممتاز شدن، برتری یافتن
محرزشدن، محقق شدن، به اثبات رسیدن
ثابتشده، محرز، محقق، مصرح
استوار، مثبت، محرز، محکم، مستند ≠ غیرمتقن
۱. قطعی شدن، محرز شدن، حتمی شدن ۲. ثبتشدن
۱. قطعی کردن، محرز کردن، حتمی کردن ۲. تسجیل کردن