معنی محافظ | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

پاسبان، پاسدار، پشتیبان، حارس، حافظ، حامی، گماشته، مراقب، مستحفظ، مهیمن، نگهبان

احتراس، استحفاظ، پاسبانی، پاسداری، پشتیبانی، حراست، حفاظت، حفظ، صیانت، محارست، نگاهداری، نگهبانی، نگهداری، وقایت

پاسداری کردن، حفاظت کردن، نگهبانی کردن، نگهداری کردن

۱. ارتجاعی، سنتگرا، مرتجع ≠ پیشرو، نوگرا ۲. محتاط

۱. سنتگرایی ۲. احتیاط، احتیاطکاری ۳. دوراندیشی، حزم

محفلها، مجلسها، کانونها، مجمعها، مجالس، انجمنها

محافظ ساختن، پناه قرار دادن، سپر ساختن ≠ سپرافکندن

محافظتشدن، نگهداری شدن، حراست شدن

حراست، محافظت، مراقبت، نگهداری

حفظ، محافظت، مراقبت، نگهبانی

مواظبت کردن، محافظت کردن، حراست کردن