متمدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. شهرنشین، شهری، تمدندار، صاحب تمدن ≠ وحشی ۲. پیشرفته ۳. بافرهنگ، مبادی آداب ≠ بادیهنشین
متمدن شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بافرهنگ شدن، فرهیخته شدن ۲. پیشرفتهشدن ۳. مبادی آداب شدن ۴. شهرنشین شدن
متمدن کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. فرهیخته کردن، با فرهنگ کردن ۲. تربیت کردن، مبادی آداب کردن ۳. شهرنشین کردن
مجادلهفرهنگ مترادف و متضادآشوب، جدال، جروبحث، جنگ، خصومت، دعوا، ستیزه، کشمکش، مجادلت، مکاوحت، مناقشه، نزاع ≠ مصالحه
ستیز کردنفرهنگ مترادف و متضادمجادله کردن، پرخاش کردن، جدال کردن، پیکار کردن، خصومت ورزیدن، معارضه کردن، کشمکش کردن، منازعه کردن، نبرد کردن
مجادلهفرهنگ مترادف و متضادآشوب، جدال، جروبحث، جنگ، خصومت، دعوا، ستیزه، کشمکش، مجادلت، مکاوحت، مناقشه، نزاع ≠ مصالحه