مجردفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیزن، تک، تنها، عزب، غیر متاهل، فرد، منفرد، یالقوز، یالغوز، یکه ≠ متاهل ۲. جریده ۳. انتزاعی، ذهنی ≠ عینی ۴. برهنه، عریان ۵. گوشهگیر، گوشهنشین ۶. انفرادی ۷. ص
مجردیفرهنگ مترادف و متضاد۱. تجرد ۲. عزبی، بیزنی، عدمتاهل، بیهمسری ۳. مجردوار ۴. تنهایی، انفراد ۵. برهنگی، عریانی ۶. وارستگی، بیتعلقی ۷. ستون بنا
مجروحفرهنگ مترادف و متضاد۱. آزرده، افگار، جریحهدار، ریش، خسته، ریش، زخمدار، زخمناک، زخمی، آسیبدیده، زخمخورده، فگار، مصدوم ≠ سالم ۲. ناعادل ≠ عادل
مجروح شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. زخمی شدن، زخم برداشتن، جراحت برداشتن، زخمدار شدن، مصدوم شدن، ریش شدن ۲. جریحهدار شدن، فگار شدن
مجردیفرهنگ مترادف و متضاد۱. تجرد ۲. عزبی، بیزنی، عدمتاهل، بیهمسری ۳. مجردوار ۴. تنهایی، انفراد ۵. برهنگی، عریانی ۶. وارستگی، بیتعلقی ۷. ستون بنا
طرد شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مطرود گشتن، رانده شدن ۲. تبعید شدن، نفی بلد شدن ۳. حذف شدن، کنار گذاشته شدن
طرد کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مطرود کردن، دور کردن، از خود راندن ۲. تبعید کردن، نفیبلد کردن ۳. کنار گذاشتن