مجاورفرهنگ مترادف و متضاد۱. جار، قریب، کنار، مشرف، همجوار، همدیوار، همسایه، همکوچه ۲. مقیم حرم، معتکف، مقیم ۳. ساکن
تکلیف کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. به گردنگذاشتن ۲. موظف ساختن، مجبور کردن، وادار کردن، مکلف ساختن ۳. اصرار کردن، تاکید کردن
مقید ساختنفرهنگ مترادف و متضاد۱. پایبند کردن، پایبست کردن ۲. اسیر کردن، دربند کردن، گرفتار کردن، گرفتار ساختن ۳. مجبور کردن، ملزم ساختن ۴. وابسته کردن ۵. مشروط کردن ≠ مقید شدن، مقید گشتن
سوق دادنفرهنگ مترادف و متضاد۱. به حرکتدرآوردن، راندن، کشاندن، هدایت کردن ۲. وادار کردن، واداشتن، مجبور کردن
محکوم کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بزهکار شناختن، خطاکار اعلام کردن، نارواشناختن ۲. مغلوب کردن، مجبور ساختن