28 مدخل
۱. اجباری، جبری ۲. مجبور
وادارشدن، ملزم شدن، ناگزیر شدن، اجبار شدن
وادار کردن، ملزم کردن، اجبار کردن، ناگزیر کردن
بیاختیار، مقید، ملزم، ناچار، ناگزیر، وادار ≠ آزاد، مختار، مخیر
آنسو، پشت، فراسو، ورا
بزور، عنفاً، قهراً، کرهاً، مجبوراً ≠ مختاراً
لاجرم، مجبور، ناچار، ناگزیر
۱. مجبور، مکلف، ملزم، ناچار، ناگزیر ۲. برانگیخته
اختیاردادن، مختار کردن، آزاد گذاشتن ≠ مجبور کردن