مجالفرهنگ مترادف و متضاد۱. امکان، حوصله ۲. زمان، فرصت، وقت ۳. جولانگاه، عرصه، میدان ۴. توان ۵. جا، محل
مجال یافتنفرهنگ مترادف و متضادفرصت کردن، فرصت به دست آوردن، وقت کردن، موقعیت به چنگ آوردن، امکان یافتن
مالفرهنگ مترادف و متضاد۱. تمکن، تمول، ثروت، خواسته، دارایی، مایملک، مکنت، ملک، نعمت، نوا، هستی ۲. جنس، کالا، متاع ۳. پول، وجه، سرمایه ۴. طرفه، دندانگیر، باب دندان، درخورتوجه ۵. اهل، ش
محل داشتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. موجودی داشتن، اعتبار داشتن ۲. جا داشتن، مورد داشتن، تناسب داشتن، مناسب بودن ۳. فرصت داشتن، مجال داشتن
فرصتفرهنگ مترادف و متضاد۱. فراغت، مجال ۲. امکان، یارا ۳. زمان، نوبت، وقت ۴. درنگ، ضربالاجل، فرجه، مجال، مهلت، وقت، وقفه
وقتفرهنگ مترادف و متضاد۱. فرصت، مجال، مهلت ۲. زمان، گاه، موقع، میقات، هنگام ۳. دوره، روزگار، عصر، فصل، موسم ۴. آن، حین، دم، ساعت، لحظه، لمحه ۵. مدت، موعد