متوجه شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. فهمیدن، درک کردن، آگاه گشتن، ملتفت شدن ۲. رو کردن، روی آوردن، رو نهادن ۳. پرداختن ۴. عطف شدن، برگشتن
متوجه کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. آگاه کردن، فهماندن، هشیار ساختن، حالی کردن، متوجه ساختن ۲. متمرکز ساختن، معطوف کردن، معطوف ساختن
متوهم شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. گمان بردن، خیال کردن، خیالاتی شدن، وهمزده شدن، بهوهم افتادن، دچار وهم شدن ۲. ترسیدن، هراسیدن، وهم برداشتن
موجهفرهنگ مترادف و متضاد۱. پذیرفتنی، توجیهپذیر، معقول، منطقی ≠ توجیهناپذیر، ناموجه ۲. معتبر، بااعتبار، صاحب مقام ۳. فهیم، شایسته
متوجه کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. آگاه کردن، فهماندن، هشیار ساختن، حالی کردن، متوجه ساختن ۲. متمرکز ساختن، معطوف کردن، معطوف ساختن