معنی متمسک شدن | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. متوسلشدن، توسل جستن ۲. دستاویز جستن، متشبثشدن، وسیله قرار دادن

۱. دریغ خوردن، افسوس خوردن، متلهف شدن ۲. محزون گشتن، پژمان شدن

۱. تاسی جستن، تاسی کردن ۲. تابع شدن، پیروی کردن

قداست یافتن، تبرک یافتن

۱. متوسل، توسلجو ۲. متشبث، دستاویزجو

۱. افچه، داهل، مترس، هراسه ۲. لولو ۳. سرخر، مزاحم

۱. آویختگی، آویزش، تمسک، توسل، چنگزنی، دستاویزسازی ۲. درآویختن، چنگ زدن، متشبث شدن، دستاویزقرار دادن، متمسک شدن، متوسل شدن

۱. بهچنگ آوردن، به دستآوردن، بهتصرفخود درآوردن ۲. متملک شدن، تصاحب کردن ۳. در اختیار خود درآوردن، در اختیار گرفتن ۴. آرمیدن، همبستر شدن، جماع کردن

۱. بهچنگ آوردن، تصاحب کردن، مالک شدن ۲. اشغال کردن، تسخیر کردن، مسخر کردن، گرفتن، متصرف شدن، صاحب شدن، متملک شدن

۱. غمگین شدن، ناراحت شدن، دلگیر شدن ۲. دردمند شدن ۳. متاثر شدن، متاسف شدن

متوسل شدن، تمسک جستن، چنگ زدن، آویختن، دستاویز کردن