متقاعدفرهنگ مترادف و متضاد۱. بازنشسته، خانهنشین، وظیفهبگیر، وظیفهخور ≠ شاغل ۲. نامتقاعد ۳. راضی، قانع، مجاب ≠ ناراضی
متقاعد شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بازنشست شدن، بازنشسته شدن ≠ شاغلبودن ۲. از کار کنارهگیری کردن ۳. راضی شدن، قانع شدن، مجاب شدن ۴. پذیرفتن، قبول کردن ≠ رد کردن، نپذیرفتن
متقاعد کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مجاب کردن، راضی کردن، قانع کردن ۲. قبولاندن، قبولانیدن، متقاعد ساختن
متقاعد کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مجاب کردن، راضی کردن، قانع کردن ۲. قبولاندن، قبولانیدن، متقاعد ساختن
مجاب کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. متقاعد کردن، راضی کردن، قبولاندن (رای، نظر) ۲. مغلوب کردن، وادار بهتسلیم کردن
خانهنشینفرهنگ مترادف و متضاد۱. بازنشسته، بازنشست، متقاعد ۲. زمینگیر ≠ سرپا، قبراق ۳. بیکار، بیکاره ۴. خلوتی، گوشهنشین، گوشهگیر، منزوی ۵. خانهبند