معنی متداثر | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. افسرده، اندوهگین، پریشان، غمگین، متالم، مغموم، ملول ۲. اثرپذیر ۳. تحتتاثیر

۱. تحت تاثیر قرار گرفتن ۲. ناراحت شدن، مغمومگشتن، اندوهگین شدن، به فکر فرورفتن

۱. ناراحت کردن، مغموم کردن، اندوهگین کردن ۲. تحت تاثیر قرار دادن

درککننده، دریابنده

بسیار، زیاد، فراوان

تاثیرپذیر، کنشپذیر، متاثر، منفعل ≠ فاعل

۱. اثرپذیر، متاثر ۲. منقوش

۱. المناک، دردمند ۲. اندوهگین، دلخور، دلگیر، متاثر ≠ مشعوف

۱. غمگین شدن، ناراحت شدن، دلگیر شدن ۲. دردمند شدن ۳. متاثر شدن، متاسف شدن

۱. بیتجربه، تازهکار، کمتجربه، ناآزموده، نامجرب ۲. دراثر، متاثر، منتج ≠ آزموده