متحمل شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تحمل کردن، بردباری کردن، شکیبایی ورزیدن ۲. اعتنا کردن، توجه کردن، بهروی خود آوردن ۳. دستخوش شدن، دچار شدن
منقلب شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. دگرگون شدن، متحول شدن، حالیبهحالی شدن ۲. واژگون شدن ۳. ناراحت گشتن، آشفته شدن، پریشان شدن، مضطرب شدن
تحولفرهنگ مترادف و متضاد۱. استحاله، انقلاب، تبدل، تبدیل، تصریف، تطور، تغیر، تغییر، دگرگونی، گردش ۲. گرویدن، گشتن ۳. تغییریافتن، دگرگون شدن، متحول شدن
تحمل کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. برتافتن، تاب آوردن، طاقت آوردن ۲. بردباری کردن، شکیبا بودن ۳. تن در دادن، کشیدن، متحمل شدن، خم به ابرو نیاوردن ۴. تسامحنشان دادن، تساهل کردن