معنی متتلی | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

آشکار، تابان، جلوهگر، روشن، ظاهر، نمایان

نمایان شدن، تجلی یافتن، جلوهگر شدن

آراسته، مزین، زینتیافته

آراسته شدن، زینت یافتن، مزین شدن

۱. مدیر اماکنمتبرکه، مدیر موقوفه ۲. سرپرست، کارگزار، متصدی ۳. سردمدار

آکنده، انبوه، پر، سرشار، لبالب، مالامال، متراکم، مشحون، ممتلی، مملو ≠ تهی، خالی

آماده، بانظم، بسامان، جمیل، متحلی، مرتب، مزین، منتظم، منظم، نیکو

۱. انباشته، پر، سرشار، لبالب، لبریز، مالامال، مشحون، ممتلی، مملو ۲. آخور، اصطبل، طویله ۳. سمین، فربه ≠ خالی

۱. آکندن، انباشتن، مشحون کردن، ممتلی کردن، مملو کردن ۲. اشغال کردن، مشغول کردن ≠ تخلیه، خالی کردن

۱. جلوه کردن، جلوهگر شدن ۲. ظاهر شدن، متجلی شدن