معنی مبرز | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

آبریز، توالت، دستشویی، مبال، مستراح

برازنده، برجسته، سرآمد، سرشناس، شاخص، فایق، فحل، ممتاز

برجستهشدن، برتر گشتن، ممتاز شدن، برتری یافتن

پهلوان، جنگاور، جنگجو، جنگی، حریف، دلیر، رزمنده، سلحشور، شجاع، شوالیه، صفشکن، غازی، گرد، مجاهد، محارب، نبرده، هنگامهجو

۱. جنگ، رزم، کارزار، محاربه، ناورد، نبرد ۲. جنگیدن، رزمیدن

۱. جنگیدن، رزمیدن ۲. فعالیت سیاسی کردن، ستیز کردن، ستیزیدن ۳. تلاش کردن، کوشیدن ۴. مسابقه دادن

ستیزگرانه، ستیزهجویانه، مبارزهطلبانه

توالت، مبرز، مستراح

برتر، برجسته، مبرز، متشخص، ممتاز، برگزیده

۱. سرآمد، عالی، عمده، فحل، شاخص، مبرز، متشخص، متمایز، مشخص، ممتاز، مهم ۲. چشمگیر، نمایان ۳. برآمده، محدب ۴. پسندیده، خوب ۵. چالاک، چست

۱. توالت، مبال، مبرز اصلاح، رتوش ۲. ترمیم، تعمیر

اسمی، بنام، شهره، شهیر، مبرز، مشهور، معروف، نامآور، نامدار، نامور، نامی ≠ گمنام