معنی مبارک | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

باشگون، پدرام، خجسته، خوشیمن، سعد، فرخ، فرخنده، مبروک، متبرک، مسعود، میمون، نیکپی، همایون ≠ نامبارک، نامیمون

۱. تبریک، تهنیت، شادباش ۲. خجستهباد، فرخندهباد

خجسته، خوشقدم، مبارکپا، میمون، همایون، فرخپی

خجستگی، میمنت، فرخی

۱. انگ، داغ، علامت، نشان، نشانه ۲. واحد پول آلمان

۱. از هم بیزار شدن، از یکدیگر بری شدن ۲. طلاق (به سبب کراهتزوجین از یکدیگر)

خجسته، خوشقدم، مبارکپا، میمون، همایون، فرخپی

خوشقدم، مبارکپی، فرخندهپی ≠ بدقدم

خجسته، خوشیمن، مبارکپی، فرخندهپی، شگوندار، مبارک، میمون، همایون ≠ بدقدم، نحس، بدیمن، نامبارک

تهنیت، شادباش، مبارکباد

شادباشگفتن، تهنیت گفتن، مبارکباد گفتن ≠ تسلیتگفتن،