معنی مبارز | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

پهلوان، جنگاور، جنگجو، جنگی، حریف، دلیر، رزمنده، سلحشور، شجاع، شوالیه، صفشکن، غازی، گرد، مجاهد، محارب، نبرده، هنگامهجو

۱. جنگ، رزم، کارزار، محاربه، ناورد، نبرد ۲. جنگیدن، رزمیدن

۱. جنگیدن، رزمیدن ۲. فعالیت سیاسی کردن، ستیز کردن، ستیزیدن ۳. تلاش کردن، کوشیدن ۴. مسابقه دادن

ستیزگرانه، ستیزهجویانه، مبارزهطلبانه

ستیزگری، ستیزهجویی، مبارزهطلبی، معارضهجویی

۱. از هم بیزار شدن، از یکدیگر بری شدن ۲. طلاق (به سبب کراهتزوجین از یکدیگر)

ستیزگرانه، ستیزهجویانه، مبارزهطلبانه

ستیزگری، ستیزهجویی، مبارزهطلبی، معارضهجویی

۱. چریک، مبارز ۲. اخلالگر، شورشگر، شورشی

۱. دلاور، مبارز، نستوه ۲. جنگنده، حربی

۱. رزمنده، مبارز ۲. تلاشگر، سختکوش، کوشا ≠ سهلانگار، متهاون