ماندنفرهنگ مترادف و متضاد۱. اقامت گزیدن، ماندگار شدن، مقیم شدن ۲. توقف کردن، درنگ کردن ۳. درجا زدن ۴. خسته شدن، فرسودهشدن، کوفته شدن ۵. انتظار کشیدن، منتظرشدن ۶. زنده ماندن، زیستن، عمر
ماندنیفرهنگ مترادف و متضاد۱. پایدار، جاوید، مانا ۲. بادوام، دیرپا ۳. فراموشنشدنی، بهیادماندنی ۴. مقیم، ساکن
مخفی ماندنفرهنگ مترادف و متضادپنهانماندن، پوشیده ماندن، مکتوم ماندن، نهان ماندن ≠ آشکار شدن، برملا گشتن، هویدا شدن