مالشفرهنگ مترادف و متضاد۱. مشتومال، ماساژ ۲. اصطکاک، سایش ۳. تماس ۴. کوفتگی ۵. مجازات، کیفر، گوشمالی ≠ نوازش
مالفرهنگ مترادف و متضاد۱. تمکن، تمول، ثروت، خواسته، دارایی، مایملک، مکنت، ملک، نعمت، نوا، هستی ۲. جنس، کالا، متاع ۳. پول، وجه، سرمایه ۴. طرفه، دندانگیر، باب دندان، درخورتوجه ۵. اهل، ش
مالاندنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مالش دادن ۲. صاف کردن، هموار ساختن، هموار کردن ۳. مجازات کردن، تنبیه کردن، گوشمالی دادن
سودنفرهنگ مترادف و متضاد۱. لمس کردن ۲. ساییدن ۳. مالش دادن، مالیدن ۴. خرد کردن، ریز کردن، نرم کردن، کوبیدن ۵. ذوب کردن، گداختن ۶. سفتن ۷. ازاله بکارت کردن ۸. سوراخ کردن ۹. فرسودن، کهنه
مالیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. اندودن ۲. ماساژدادن، مالش دادن، مشتومال دادن ۳. مس کردن، لمس کردن، بسودن ۴. آغشتن، آغشته کردن ۵. تنبیه کردن، گوشمال دادن ۶. لغوشدن، از بین رفتن، ول شدن ۷. تص
تملکفرهنگ مترادف و متضاد۱. استملاک، تحصیل، تملیک، تصاحب، تصرف ۲. دارایی، مالکیت ۳. دارا شدن، صاحب شدن، مالک شدن، به تصاحبدرآوردن، بهچنگ آوردن ≠ از کف دادن، ازدست دادن