معنی مالا | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. سرانجام، عاقبت ۲. بالمال، بالنتیجه، درنتیجه

نوبه، تبلرز، تبلرزه، تبنوبه

اجاره، کرایه، اجارهبها

جنس، کالا، متاع

۱. آکنده، انباشته، پر، سرشار، لبالب، لبریز، مشحون، ممتلی، مملو ۲. بسیار، زیاد، کثیر، فراوان ≠ تهی، خالی

۱. مالش دادن ۲. صاف کردن، هموار ساختن، هموار کردن ۳. مجازات کردن، تنبیه کردن، گوشمالی دادن

تبلرز، مالاریا، تبنوبه، نوبه

۱. مالاندوزی ۲. افزونی، فراوانی ۳. افزون گشتن، فراوان شدن

عاقبتاندیش، عاقبتنگر، مالاندیش

۱. کالا، مالالتجاره، متاع ۲. تیره، سلسله، طایفه، قسم، نوع ۳. سرشت ۴. صنف، قبیل

پر شدن، لبریز شدن، مالامال شدن