معنی لاج | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

دربایست، لابد، لاعلاج، ناگزیر

آبی، تیره، سیاه، کبود، لاژورد، نیلی

۱. بین، درون، مابین، میانه، میان، وسط ۲. درز، روزن، شکاف، کر ۳. لایه، ورق ۴. تا، چین ۵. خیر، لما، نه ۶. قیچی، مقراض

بیبندوبار، بیحمیت، بیغیرت، بیکار، لاقید، لش

بیبندوباری، بیفکری، لاقیدی، هرزگی

لاجان، ضعیف، ناتوان، نزار، بیحال ≠ قویبنیه

لاجرم، مجبور، ناچار، ناگزیر

۱. لاج، ماچه، مادهسگ، ماده ۲. ملاعبه ۳. ابریشمخام، قژ، کژ

۱. پتی، عاری، عریان، عور، لاج، لخت، نامستور ≠ پوشیده، مستور ۲. فقیر، مستمند، بینوا، تنگدست

۱. ارتشا، باج، باجسبیل، پاره، رشوت، لاج ۲. کود