قدرفرهنگ مترادف و متضاد۱. تقدیر، سرنوشت، قضا ۲. حکم، فرمان ۳. توانا، قادر، قدرتمند، مقتدر، ۴. توان، زور
تقطیعفرهنگ مترادف و متضاد۱. برش، قطع ۲. هجابندی ۳. کوتاهگویی ۴. بریدن، پارهپاره کردن، قطعهقطعه کردن ۵. هجابندی کردن ۶. کوتاه گفتن
بریدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. قطع کردن، قطع ≠ پیوند دادن ۲. گسستن، گسیختن ≠ پیوستن ۳. اره کردن، قیچی کردن، برش دادن، چیدن ۴. دریدن، شکافتن، ۵. برش دادن ۶. جدا شدن، قطع رابطه کردن ≠ پیوستن
مقطعفرهنگ مترادف و متضاد۱. سیلاب، هجا ۲. بیتآخر (غزل، قصیده) ۳. برشگاه، محل قطع ۴. مرحله، برهه ≠ مطلع
جداییفرهنگ مترادف و متضاد۱. دوری، فراق، فرقت، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران ۲. طلاق ۳. انفکاک ۴. انفصال، برش، قطع ≠ وصال، وصل