معنی قشو | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

ارتش، جند، جیش، خیل، سپاه، فوج، لشکر

اجابت، استجابت، باور، پذیرش، پسند، تایید، تراضی، تصدیق، تصویب، تقبل، توافق، رضا، رضامندی، رضایت، صوابدید ≠ رد

اجابت کردن، پذیرفتن، پسندیدن، تصدیق کردن، راضیشدن، رضایتدادن ≠ رد کردن

جند، جیش، خیل، سپاه، فوج، قشون، گند، لشکر، نظام

۱. اردوگاه، لشکرگاه ۲. سپاه، قشون، لشکر ۳. زباناردو ۴. پیکنیک، گردشدستهجمعی، گردشعلمی

ارتش، خیل، سپاه، فوج، قشون، گند

ارتش، سپاه، عسکر، فوج، قشون، گند، لشکر

۱. ارتش، جند، سپاه، عسکر، فوج، قشون، گند، لشکر ۲. گروه ۳. پیرو، مرید، هواخواه ۴. ایل، طایفه، عشیره، قبیله، دودمان ۵. سواران، سوارکاران ۶. گروه اسبان