معنی قدو | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

قدسی، قدیس، مقدس، منزه

تقدس، تنزیه

۱. قسوه، مدل، نمونه ۲. امام، پیشوا، رهبر، مقتدا

اجابت، استجابت، باور، پذیرش، پسند، تایید، تراضی، تصدیق، تصویب، تقبل، توافق، رضا، رضامندی، رضایت، صوابدید ≠ رد

اجابت کردن، پذیرفتن، پسندیدن، تصدیق کردن، راضیشدن، رضایتدادن ≠ رد کردن

۱. پارسایی، پاکی، تبارک، تقوا، تنزه، زهد، قدوسیت ۲. پاک بودن، منزه شدن

برازنده، خوشاندام، خوششکل، خوش قدوقامت، شکیل، موزون ≠ بدهیکل، بیقواره

امام، پیشوا، راهبر، راهنما، زعیم، سرکرده، سلسلهجنبان، قدوه، قیادت، مراد، مقتدا، هادی

۱. الگو، طرح، سرمشق، نمونه ۲. اسوه، سرمشق، قدوه

اقدس، باتقوا، پارسا، پاک، دیندار، سبوح، قدوس، متدین، منزه ≠ ناپاک، نامقدس