17 مدخل
آمیخته، درهم، مخلوط ≠ سوا
آغشتن، آمیختن، درهم کردن، مخلوط کردن، ممزوج کردن
آمیختهشدن، قاطی شدن، درهم آمیختن
۱. آمیخته شدن، قاطی شدن، درهم شدن ۲. اشتباه شدن، مشتبهشدن
آمیختهشدن، مخلوط شدن، درهم رفتن، قاطی شدن، ترکیب شدن
۱. قاطی شدن، مخلوط شدن ۲. راه یافتن
قاطی، مخلوط