106 مدخل
بخشنده، جوانمرد، فایض، فیضرسان
ارتجالاً، فیالبداهه، مرتجلاً
الان، الحال، بلافاصله، زود، فوراً
آنی، بلافاصله، فوراً، همینلحظه
درمثل، مثلاً
فیش، ورق، ورقه
فینفسه ≠ بالفعل
فیذاته، بالذاته، ذات
فیصله دادن، حل کردن، رسیدگی کردن، سروسامان دادن
فیلمنامه، فیلمنوشت ≠ پیس، نمایشنامه