معنی فسنجان | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. آشوبگر، مغرض، مفتن، مفسدهجو، مفسد ۲. دلربا، شوخ، فتان

آشوبگری، تفتین، حادثهجویی، شورشگری، غوغاطلب، فتنهجویی، فتنهگر، فساد، فسادانگیزی، واقعهطلبی

فتنهانگیزی، فتنهجویی، ماجراجویی، ماجراطلبی، واقعهطلبی، غوغاطلبی، مخاطرهجویی، مخاطرهطلبی

فتنهانگیز، فتنهجو، مفسد، مفسدهجو ≠ مصلح

فتنهبرانگیختن، فتنهانگیزی کردن، توطئهچینی کردن، دوبههمزنی کردن، آشوب برانگیختن

آشوب، فتنهانگیزی، فساد

بلواطلبی، فتنهانگیزی، فتنهجویی