فرفرهنگ مترادف و متضاد۱. تاب، چین، شکن، کرس ۲. تازگی، طراوت، نوی ۳. دلال، غنج، کرشمه، ناز ۴. تنور، تنوره
سرنگون شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. واژگون شدن ۲. فرو ریختن، از بین رفتن، نابودشدن ۳. ساقط شدن، برافتادن، ور افتادن
باریدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. باران آمدن ۲. برفآمدن، تگرگ آمدن ۳. سرازیر شدن ۴. ریختن، فرو ریختن ≠ باراندن
صورتفرهنگ مترادف و متضاد۱. چهره، رخ، رخسار، روی، ریخت، سیما، قیافه، وجه، هیئت ۲. فرم، لفظ ۳. سیاهه، لیست ۴. پرتره، تصویر، تمثال، شکل، نقش ≠ معنی