معنی فرهاد سوم | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

حکیم، دانا، دانشمند، عالم، فاضل

بانگ، جیغ، خروش، دادوبیداد، زوزه، شیون، صیحه، ضجه، عربده، غریو، غلغله، فغان، غیه، ناله، نعره، نفیر، ولوله، هیاهو

۱. بالا، فوق، ماورا، ورا ۲. پیش، نزد، نزدیک ۳. بلند، عالی ۴. گورخر

بسیط، پهن، جادار، رحب، عریض، فسیح، فضادار، گشاد، گشاده، متسع، واسع، وسیع ≠ تنگ

داد، فریاد، غریو، غیو، قیه

۱. فریاد، ناله ۲. ادراک، استنباط، درک، فهم، هوش ۳. بهخاطرسپاری، حافظه، یادگیری ۴. میل، ویار، هوس

غلغله، غوغا، فریاد

۱. غریدن، داد و فریاد کردن، غوغا کردن ۲. شورش کردن، شورش کردن ۳. جنبش کردن، نهضت به پا کردن

خروشیدن، نعره زدن، فریاد کردن، بانگبرآوردن ≠ سکوت کردن