معنی فرمان بردار

جست‌وجوی هم‌آوا

تابع، حرفشنو، رام، مطیع، منقاد

اطاعت، انقیاد، پیروی، حرفشنوی

۱. امر، امریه، توقیع، حکم، دستور، رقم، سفارش، طغرا، فرمایش، منشور ۲. رل، سکان ۳. اجازه، پته، پروانه، فته

۱. ایده، ایدهآل، شعار، مرام، هدف ۲. نصبالعین ۳. آرزو، امید ۴. اندوه، حسرت، غم

۱. رهوار ≠ بدلجام، سرکس ۲. رام، فرمانبردار، مطیع ≠ نافرمان حسبالامر، بفرموده

بیبهرگی، بینصیبی، سرخوردگی، شکست، محرومی، ناامیدی، ناکامروایی، ناکامی، ناکامیابی، نامرادی، نومیدی، یاس ≠ بهرهوری، کامیابی

فرمانبردار کردن، منقاد کردن

فرمانبر، فرمانبردار، مطیع، منقاد ≠ سرکش، نافرمان

مطیع، فرمانبردار، تسلیم، منقاد، رام، حرفشنو

تسلیم، فرمانبردار، فدایی، تابع، ارادتمند، ارادتکیش، برخی، فدوی، جاننثار، مطیع، منقاد ≠ گردنکش، یاغی، نافرمان

۱. فرمانبرداری کردن، اطاعت کردن ۲. نیایش کردن